گفتـه بـود بر سر عهـدم،چنـان کوهـم من
کـوه پـرواز میکند یا که عهـدش پنبـه بـود؟
تنِ من قایقِ لنگر زده در طوفان است
خودم اینجا، دلِ من پیشِ تو سرگردان است..
کـسی به پاییز گفته دوستت دارم؟
اینهمه «ســرد» شدن،اتفاقی نیست..!
قدرنشناسِ عزیزم،نیمه ی من نیستی
قلبمی،اما سزاوارِ تپیدن نیستی
دست وقتی که تکان دادی،عجب حالی شدم
اندکی برگشتم و دیدم که بامن نیستی...
همیشه گریه هایِ زیرِ باران ماجرا دارد
که یک سر در پشیمانی، سری هم در وفا دارد
میان خاطراتت آنچنان برسینه میکوبم
که ثابت میکند، یک دست هم گاهی صدا دارد
نبودت روزهایم را به قدری بی هویت کرد
که در تقویم من تنها،غروب جمعه جا دارد
تصور میکنم عاشق شدن یک دردِ موروثیست
از آنجا که پدر عمریست در دستش عصا دارد
یقین دارم کسی ظرف دعا را جا به جا کرده
تورا من آرزو کردم،کسی دیگر تورا دارد
آزرده دل از کوی تو رفتیم و نگفتی
کی بود ؟
کجارفت ؟
چرا بود و چرا نیست ؟
چه غریب ماندی ای دل
نه غمی،نه غمگساری
نه به انتظارِ یاری
نه زِ یار،انتظاری
امشب اندوهِ تو بیش از هر شب شد یارم
وای ازاین حال پریشان که من امشب دارم...!
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 91
بازدید کل : 6766
تعداد مطالب : 9
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1
ابزار وبلاگ نويسي